رمان من ، قربانی یک انتقام

#من_،_قربانی_یک_انتقام_پارت_61

چقدر خوبه

که دستامو

تو دستاي

تو میذارم

چه دنیايي

تو چشماته

چقدر دنیامو

دوست دارم

با نگاه مهربونت امشب به قشنگي شب مهتابه

خنده هاي تو ژر از احساسه بعضي وقتا اخمتم جذابه

نمي دونم تو کي بودي اما من ديوونه رو مجنون کردي

دلمو تو عشق تو گم کردم وقتي موهاتو پريشون کردي

چقدر خوبه

که دستامو

تو دستاي

تو میذارم

چه دنیايي

تو چشماته

چقدر دنیامو

دوست دارم

اوه ... اين اهنگ واقعا عالي بود به نظرم اخه وقتي چنین اهنگاي خوبي هست ادم میره اونا رو مي

چسبه ؟ والله !!!

*****

يه ساعت اهنگ گوش دادم و به حاده خیره شدم ... اين شیداي بیشعور باعث شد ما از اين ور

بیايم بعد خودش گرفته خوابیده

والله اين جاده هم دست کمي از جاده چالوس نداره

ديگه کم کم داشت خوابم مي برد که با صداي ماهان هوشیاريم رو به دست اوردم

ماهان : بهزاد مي گم رسیديم پلور بزن کنار مي خوام برم يه مقدار خوراکي بگیرم

بهزاد : خوب تو که اين همه صبر کردي چند کیلومتر ديگه هم صبر کن يکدفعه امام زاده هاشم مي

گیري ديگه

romangram.com | @romangram_com