#من_،_قربانی_یک_انتقام_پارت_55

اگه ماهرخ زنده باشه ... اگه ماهرخ زنده باشه و برگرده يعني عکس العمل بقیه چي مي تونه باشه

بهار جون چیکار مي کنه يا علي اقا و يا بهزاد ... بهزاد چي ؟ يعني هنوز هم اونقدر دوسش داره که

بخوان با هم ازدواج کنند

نمیدونم چرا ته دلم يه جوري شدم ...

اصلا به من چه ... بذار ازدواج کنند ... انشالله خوشبختم میشن ..

اصلا کي گفته که ماهرخ زنده است ...

با خودم درگیر شده بودم نمي دونستم بايد چي جوري فکر کنم اصلا ... اين قضايا پاک گیجم

کردن و رفتن

بهزاد : چرا هنوز بیداري تو ؟

هییییني گفتم و برگشتم سمتش

- واي ترسونديم

بي اهمیت به حرف من گفت : چرا تا اين موقع شب بیداري

-اممم ... خب من ... اصلا خودتون چرا تا اين موقع شب بیدارين؟

بهزاد : خوشم نمیاد سوالم رو سوال جواب بدي

- براي اينکه موضوع رو بپیچونم گفتم : خوب منم از خیلي چزا خوشم نمیاد دلیل نمیشه بیان کنم

بهزاد : ترلان مي گم چرا تا اين موقع شب بیداري ... چرا اينقدر قضیه رو مي پیچوني ؟

اي بابا ولمونم نمي کنه من نخوام به کسي بگم بايد چیکار کنم ... اوووووف

- خوب خوابم نمي برد

بهزاد : خوب چرا خوابتون نمیاد اونوقت ؟

عجب فضولیه ها ... خوب به تو چه بچه

- بماند

بهزاد : خوشم نمیاد يه حرف رو دوبار تکرار کنم مي گم چرا خوابت نمیاد

من نمي دونم اين چرا حس سیاستش براي من گل مي کنه ... والله

با حرصي که به وضوح تو صورتم پیدا مي شد گفتم : موضوعي ذهنم رو مشغول کرده

امیدوارم ديگه نخواد بدونه چه موضوعیه که میزنم جد و ابادش رو میارم جلو چشاش

بهزاد که معلوم بود کنجکاو شده گفت : خوب مثلا چه موضوعي ؟

استغفر الله ... اي خدااااااااااااااااااااااا ااااا

- اي بابا دلیلي نمي بینم براتون توضیح بدم اصلا شما چیکار دارين ... اه

و بعد بدون توجه به قیافش که از صداي بلندم تعجب کرده بود به داخل اتاق مشترکم با شیدا

رفتم و روي تخت دراز کشیدم نمیدونم چقدر گذشت که خوابم برد

romangram.com | @romangram_com