#من_،_قربانی_یک_انتقام_پارت_5
هاست ... و تنها راه چاره زدن دل به دريا بود
بدون هیچ چون و چرايي رو صندلي عقب ماشین نشستم
نمیدونستم که بايد بگم منو کجا برسونه
حاضر بودم هر جا برم ولي به اون خونه بر نگردم ... اون خونه فقط ظاهر زيبايي داشت ولي
درونش از هر زشتي هم زشت تر بود
کم کم حس کردم که چشام سنگین شد و پلکام رو هم رفت شايد به خاطر اثرات بیهوشي و يا
اهنگ لايتي بود که گذاشته بود
***
با صدايي که شنیدم چشمام رو باز کردم
- دخترم دخترم صدام رو مي شنوي
از وحشت زبونم بند اومده بود ... خداي من ... من کجام اين کیه ديگه ... سعي کردم حواسم رو
متمرکز کنم ... اها حالا يادم اومد ... با ديدن اون مرد .... هموني که من ناچاز از سرنوشتم يا بر اثر
داروهاي بیهوشي يک فرشته ديده بودمش ....
يه خانم تپل با ظاهري که مهربوني ازش مي ريخت با يه کاسه روبه روم ايستاده بود
خانمه : دخترم پاشو عزيزم ... بیا اين سوپو بخور که بدنت خیلي ضعیف شده
با کمکش از جام بلند شدم و سوپ خوردم بعد از اينکه تموم شد ازش يه تشکر با صدايي پايیني
کردم
مرد : ا پس زبون شما رو موش نخورده
و همونطور که لبخند به لب داشت اومد و کنار خانمه نشست و گفت : احوال مريم خانم
خانمه که حالا فهمیده بودم اسمش مريمه خنديد و گفت : ا اقا فرهاد اين کارا چیه زشته
نمیدونم چرا اين مرد و اين زن ناخود اگاه به دلم نشستند و يه لبخند ملیحي روي لبم اومد ... شايد
واقعا هم فرشته بودن که خدا برام فرستاده بود
فرهاد : خب دخترم نمي خواي در مورد خودت بگي؟
نمیدونستم که بايد چي بگم ... تنها کاري که کردم اين بود که ازشون بخوام بهم کمک کنن
با ياد اوري خاطراتم اشکام جاري شد و گفتم :نمیدونم چي بايد بهتون بگم ... زندگي من سخت
تر از چیزي که بشه به کلامش اورد ... اقا خانم میشه به من کمک کنید خواهش مي کنم ... من
کسیو تو اين دنیا ندارم ... تو رو خدا من حاضرم هر کاري براتون بکنم ... حاضرم کاراي خونتون
رو انجام بدم میشه کمکم کنید
ديگه به هق هق افتاده بودم
مريم : گريه نکن عزيزم ... چرا میذاري اين چشماي خوشگلت باروني بشه
romangram.com | @romangram_com