#من_،_قربانی_یک_انتقام_پارت_49
اما اين خوشي زياد طول نکشید ... مريم ماه هاي اخر بود که سر کله ي اون پیدا شد
اغاز دوباره بدبختي هامون
شوکه پرسیدم : کي ؟
شیدا :اون زن ... هموني باعث بي ابرويي صفوي ها شد
اون با يه پسر 99شايد هم 90ساله که ادعا مي کرد فرزند فرهانه
اون زمان فرهود اينا ايران نبودند
واسه همین سايه اش رو انداخت رو زندگیه فرهاد
ادعا کرد که پسرش فرزند فرهانه و طلب ارثیه کرد ... گفت که اگه اين کار رو نکن شکايت مي
کنه
به خاطر اين همه سال
فرهاد هم که درگیر مريم بود که اصلا به اين فکر نیفتاد که ازمايش دي ان اي رو براي چي
گذاشتن و از باجناقش علیرضا خواست که کمکش کنه و ماهانه به اون زنه پول بده تا خرج خودش
و بچه رو بگذرونه
اين شد که پاي اون زن به خونه بهار زندگي بهار اينا باز شد
يکدفعه گفتم : اسمش ... اسمش چي بود ؟
شیدا : اخ اره اسمش يادم رفت بهت بگم ... اسمش مهین بود
مهین سعي کرد با ترفند هاي مختلفي خودش رو به علیرضا نزديک کنه
اما خوشبختانه علیرضا عاشق تر از اون بود که بخواد همسرش رو ول کنه و به يه بي ابرو بچسبه
خلاصه علیرضا هم بعد اين قضايا چشماش باز شد و با کمک يکي از دوستاش ترتیب گرفتن
ازمايش دي ان اي رو داد
خوب اون روز ها خیلي سخت بود که خبوان ازمايش دي ان اي بگیرن و جواب منفي بود
اين طور که معلوم بود بچه ي فرهان سر زا از دنیا رفته بوده و اون فقط قصد سو استفاده رو داشته
فرهاد و علیرضا هم پلیس رو در جريان مي ذارن و مهین دستگیر میشه و به زندان میره ...
بعد از چهار سال يعني درست يه روز بعد تولد يکسالگي ماهان خبر میرسه که مهین در اثر مصرف
زياد مواد مخدر تو زندان مرده
خلاصه دوباره زندگي صفوي ها روال عادي مي گیره
چند سال مي گذره
که اين بار علیرضا چیز هايي مي بینه که جدي نمي گیره ... يه سري تهديدات
تهديد به انتقام ...
اما علیرضا جديدش نمي گیره
romangram.com | @romangram_com