#من_،_قربانی_یک_انتقام_پارت_34
مريم جون : وا مادر گلنار درست نکرده که ترلان جان زحمتش رو کشیده
با شنیدن اسم من چايي رو پرت کرد بیرون
بهزاد : چي ؟ ترلان ؟
و بعد منو نگاه کرد و يه ابروش رو داد بالا و گفت : نکنه توش سم ريختي هان؟
مريم جون : وا مادر اين چه حرفیه
ماهان : بهزاد جان زيادي فیلم جنايي مي بینیا
بعد يه چشمکي بهش زد و دوباره ادامه داد : به قیافه هر کي مي خوره سم بريزه تو غذا جز ترلان
مثلا همین شیداي خودمون ... حتي اگه از ابي که خودش خورده هم به تو داد قبول نکن
شیدا : وااااااااا ماهان دهن منو وا نکنا
بهزاد : عجي غلطي کردما ... اقا من معذرت مي خوام ... ماهان تو مرض داري صداي اين جیغ
جیغو رو در میاري
شیدا لیوان چايي که دستش بود رو برد بالا و گفت : حرفت رو پس بگیر تا رو سرت خالیش نکردم
بهزاد : برو بابا دلت خوشه
شیدا : بهزاد مي ريزما
بهزاد : بريز ببینم مي توني
شیدا يه نگاه به چايیش کرد و گفت : چايي خودم رو که مي خوام بخورم ولي ...
اب پرتغالي که جلوي بهزاد بور رو برداشت و رو سرش خالي کرد
بهزاد : شیداااااااااااااااااااااا اااااااااااااا
شیدا : به من چه خودت گفتي
بهزاد : نشونت مي دم
شروع کردن به دنبال هم دور میز دويیدن
فرهاد : ترلان چان قربون دستت میشه براي من يه چايي بريزي
بلند شدم رفتم تا واسه فرهاد خان چايي بیارم ... چايي رو ريختم و برگشتم که شیدا اومد پشت
من گارد گرفت ... هي بهزاد مي خواست بزندش ولي اون من رو سمتش هول میدادکه از هول
دادناي زيادشون چايي از دستم افتادو لیوان شکست و هم زمان شیدا در رفت تو اشپزخونه و تکه
اي از لیوان وارد پام شد که بريدگي ايجاد کرد ...
- اخ
بهار جون : واي مادر چي شد ؟
فرهادخان با عصبانیت گفت : بهــــــــــــــــــــــــــزاد ...
romangram.com | @romangram_com