#من_به_عشق_و_جزا_محکومم_پارت_87
درست نشنید؛ چون سرش رو به گوشم نزدیکتر کرد.
- میگم صورتت چی شده؟
صاف شد، به گونهاش دستی کشید و پوزخند زد.
- گیرِ یه آدمِ عوضی افتادم.
- تو که بیادب نبودی.
باز نشنید و نزدیکم شد، حرف رو تکرار کردم. کنار گوشم بلند گفت.
- البته که من بیادب نیستم، طرف حالش خوب نبود.
علی داشت کلافه و عصبی میشد، این رو رفتارش میگفت.
دست زیر بغل شاهد کشید و با یه حرکت اون رو صاف و کشیده کنار خودش نگه داشت. نیلو شرایط رو درک کرده بود که گفت:
- قربونت برم من بیرون هستم، کاری داشتی صدام کن. آقا شاهد چند لحظه تشریف میارید؟
بیرون رفتنشون و جا گرفتن علی کنار تختم تنها ثانیهای کوتاه زمان برد. نگاه شاکی و دلخورم رو از روش برنداشتم.
دستهای گرمش داشتن موهای خرمایی رنگم رو زیر شال مشکی رنگ قایم میکردن.
- بهتری عمرم؟
romangram.com | @romangram_com