#من_به_عشق_و_جزا_محکومم_پارت_80


- تو رو دیدم گرم شدم. رژ این رنگی بهت میاد.

نزدیک‌ترین مکان کنار گوشش، همراه با بخار گرم نفس‌هام و با شیطنت جواب دادم:

- این رنگی اسم داره، اسمش هم هلوییه.

- به نظر من که میشه همون صورتی.

شیطنت تو آغوش قفل شده‌ی هم‌دیگه عالمی داشت. شال کاربنی رنگم رو از سرم کشید.

- مثل همین که من میگم آبیِ پررنگه تو میگی نه.

قهقهه من، سرش رو به عقب کشید. اعتراض ‌کرد.

- یواش گوشم کر شد.

نگاهی به اطراف کردم.

- مامانم کو؟

چشمک زد.

- بنده خدا در رفت.

زیرکانه نگاهش کردم. ‌خندید و گفت:


romangram.com | @romangram_com