#من_به_عشق_و_جزا_محکومم_پارت_50


به اون مردی بود که بی‌فاصله بهم چسبیده بود، مردی که ماه‌ها قبل، بی‌وکالت، بی‌هیچ صیغه‌ای به همه‌ی احساسم محرم شد.

برعکسِ هیکلم " قبلتُ" آرومی تحویل روحانی دادم و رسید روزی که برایم کِل بکشن، صلوات بفرستن. نیلو بهترین دوستم در کنار مادرش برام دست می‌زد و هر از گاهی ما بینش سوت می‌کشید.

براش دعا کردم از ته دلم، رسیدن همچین روزی اون هم با وجود محمود‌خان.

چه لحظه‌ی شیرینی بود وقتی اون تور سفید با کنار رفتنش، من رو با علی چشم تو چشم کرد. لبخند زد، لبخند زدم. چشمک زد، من پلک زدم.

وای از اولین بـ ـوسه‌مون. لپ‌های گل‌منگلی من ،کنار تیغ‌تیغی‌های مرتب شده‌ی علی. گرم بود و موندگار. شیرین بود و دل‌چسب.

وای که عسل نخورده بودم به این شیرینی. عسلش شیرین بود یا چشیدن انگشت مردی که خاطرش رو می‌خواستم؟ یا شاید گاز گرفتن انگشتی که حقش نبود؟ وای از ماستی که هر چی جون کندم نتونستم درست و درمون جمعش کنم. من با بودن علی سفیدبخت بودم، نیازی به سفیدی ماست نبود. نگفتم از سرویس طلایی که با نگینِ فیروزه‌ نما پیدا کرده بود، نگفتم از حسِ قلقلک‌دار نفسش کنار گوشم، زشت نیست بگم از گرمی لبش به روی موهام وقت بستن گردنبند؟ اون محرمم شد و تمام حیای من رو تو وجودم چال کرد. من، عملِ بی‌رضای خدا نمی‌کردم.

زمان، زمان من بود کاش پدرم بود تا جای نامه‌ی فوتش، امضاش رو پای عقدنامه‌ام می‌زد.

کاش پدرم بود تا علی همسرم بعد از بـ ـوسه زدن به دست‌های مامانم اون رو هم در آغوش می‌کشید.

کاش یه امشب رو بود.

شروع شد جشنی که عروسش من و دامادش علی بود. جشنی که سه ماه بعد از خواستگاریِ علی از من برنامه‌ریزی شد، مهریه‌ام شد 110 سکه به نیت مولام، 110 شاخه رز، یک دست آینه و شمعدان، یک جلد کلام الله مجید به ارزش آسمان و زمین.

کاش کمی لاغرتر بودم تا در کنار علی کمی برای عکس‌هامون بهتر به نظر برسم. کاش اون عکاس

زن این‌قدر من رو پشت درخت و هیکل مردونه‌ی علی پنهون نمی‌کرد. کاش کمی زاویه‌ی بهتری انتخاب می کرد تا بتونه لباس زیبام رو به یادگار ثبت کنه. ای کاش.

به علی یاعلی گفتم و عشق آغاز شد. مراسمی که تا پاسی از شب من رو خسته نکرد از همراهی با علی. مردهایی با لباس رسمی اومده بودن که علی می‌گفت درجات بالایی دارن.


romangram.com | @romangram_com