#من_به_عشق_و_جزا_محکومم_پارت_44
وای بر من. وای بر منِ ساده. من چند قدم که نه، من چند سال از این مرد عقبترم!
دیگه چه چیزی مونده بود که ندونه؟ اون لبخند از ته دلش از سادگی منه، شک ندارم، قسم میخورم.
کجا دست دلم رو خونده بود؟ چهقدر این مرد مرموز بود. چهقدر با اعصاب آروم من بازی میکرد، تا کی میخواست رو مویرگهای من قدم بزنه؟
- تو رو خدا بهم بگید، دارم کلافه و عصبی میشم. کسی از اطرافیان آمار من رو بهتون داده؟
- من خودم به همه آمار میدم.
اولین خصلت درونش که من رو از کوره در میبرد.
- چرا سوال خودم رو با جواب...
- یلدا... مهم اینه که الان اینجام و جواب تو رو میخوام.
گفت. محکم و پر جذبه گفت. یلدا؟ من؟ جوابِ من؟ از اینجا بود که بُعد سوالاتم تغییر شکل داد.
- این مدت رو کجا بودید؟
- ماموریت.
- کدوم ماموریتی اینقدر طولانی میشه؟
علنا داشتم گله میکردم، واضح و روشن داشتم نشون میدادم چه توقعی داشتم و چی شد.
romangram.com | @romangram_com