#من_به_عشق_و_جزا_محکومم_پارت_43

- شما از کجا من رو این‌قدر خوب می‌شناسید؟ اون روز اسمم رو از کجا می‌دونستید؟ اسمم رو

خونه و شماره تلفن رو....

لبخندش دیگه به دل نمی‌نشست. از ساده و احمق فرض کردن من بود؟ یا از زرنگی خودش؟

یا از حربه‌ای که برای رسیدن به امروز به کار برده؟

- خب. دیگه؟

هنوز در جواب همون چند سوالم مونده بود، دیگه دنبال چه‌قدر برانگیخته کردنِ افکاره من بود؟

با نگاهی به چشم‌هاش بهش فهموندم که جواب همون چندتای اولی رو بده کلی ازش ممنون میشم.

- من به اقتضای شغلم از خیلی چیزها با خبرم.

این یعنی نفوذی زیاد داره؟ یعنی خیلی راحت زندگی شخصی دیگران رو شخم میزنه؟

- این جوابی نبود که می‌خواستم.

- خوب بیشتر از این هم نمی‌تونم اطلاعات بدم.

- یه مامور اطلاعات چی‌کار می‌کنه؟

کجای مکالمه‌ی ما به هم‌صحبتی برای رسیدن به نتیجه برای ازدواج بود؟ من رو بیشتر به یادِ اعتراف گرفتن از مجرمین می‌انداخت.

- همه رو که نمی‌تونم بگم؛ ولی برای جواب تو یه نمونه‌اش میشه، بردنِ دلِ یه دختر دبیرستانی که به تازگی با نمرات عالی فارغ تحصیل شده.

romangram.com | @romangram_com