#من_به_عشق_و_جزا_محکومم_پارت_33

- خب خواهر خودش باید آمادگی ازدواج رو داشته باشه. منیر جون قبول کن ازدواج مسئولیت سنگینیه.

- آ قربون زن‌عموی خودم. حرف حساب جواب نداره.

- زهره‌جون تو دیگه یادش نده. این نزده رقصیده.

- خدا مرگم بده، مگه بچه‌ست یادش بدم؟

پام رو وسط بحث شون می‌کشم.

- بابا ول کنید. آقا شاهد الان این دو تا هم می‌ندازی به جون هم.

- وا

- وا یلدا جون.

و تشر هم‌زمان مامان و زن‌عمو با هم. اومدم ثواب کنم کباب شدم.

- اصلا به من چه.

- آره یلدا راست میگه. بیاین یلدا رو راضی کنید ادامه تحصیل بده.

چشم غره‌ی غلیظی به پیشنهاد شاهد رفتم.

- این هم به تو چه.

- خب بابا بیکاری پاشو درس بخون. بهتره از بیکاری تو خونه‌ست.

romangram.com | @romangram_com