#من_به_عشق_و_جزا_محکومم_پارت_12
- تو حتی نتونستی تشخیص بدی اون زنک یه دختر فراری بود.
دختر؟ اون هم فراری؟ از کجا باید میفهمیدم؟ من کجای دنیا سیر میکردم که نفهمیدم اون دخترک سعی در گمراه کردنم داره؟
به همین راحتی قرار بود تبدیل به یه دختر هـ ـرزه بشم؟ همهی قربانیها اینقدر راحت و ساده گول خوردن؟ مهمتر از همه! یعنی من الان مدیون مرد سیاهپوش روبهروم شدم؟
مردی که داشت سنگین نگاهم میکرد؟ کِی این همه کنجکاوی از ذهنم فراری شد؟ کِی یه حس خوب؛ ولی با قدرت سیگنالِ پایین تو دلم خونه کرد؟ کِی تنها چیزی که بین ما باقی موند، محبت بزرگی بود
که مرد سیاهپوش برای من خرج کرد؟ یه محبتی که با جنس پدرانه و برادرانه فرق داشت یا حتی از جنس محبتهای شاهد نبود. مردی قوی هیکل که بعد از سه بار دیدنش ناجیام شد.
مردی که با لبخند بیاسمش با نگاهش منِ لبخند به لب رو با نگاه تا در اتوبوس بدرقه کرد و خیلی تند و سریع رو گرفت از تن زرد رنگ اتوبوس.
این محبتِ دین شده به گردنم، آغاز دونه انداختن آرزوها به روی میل بافتنی زندگیم شد. شروع شد پر کردن جا خالیهایی که به جنس مذکر نیاز داشت، مابین تخیلات دخترانه.
میدونم همهی دختران هم سن و سالم تمام این حسها، تفکرات و خیالبافیهای من رو داشتن و دارن، خیالاتی که باهاش برای خودت یه دنیا میسازی، یه حامی و همدم درست میشه؛ حتی با نبود خود کسی که تو قلبت داره بزرگ و بزرگتر میشه.
یادمه من تمام اون شب رو به روزش فکر کردم، انگاری تو همون دقایق باقی مونده بودم. مغزم کلی از دلم سوال و جواب میکرد، اون نهال دوست داشتنیِ کوچیکِ جوانه زده با شرم هر اتهامی رو رد میکرد. موندگاری شیرین، مزهی شنیدن اسمم از دهان یه تازه وارد به زندگیم، به رویاهام، به عقل کامل نشدهم.
شاهد پسر عموم تنها مردی بود که بعد از دو روز جواب تلفنهاش رو دادم، تنها اون بود که نرم و مردانه اسمم رو صدا زده بود. چه تفاوت فاحشی داشت، اسمم یکی بود، آهنگش، ضربش یکی بود؛ ولی طعم شنیدنش برام مثال زمین تا آسمون بود.
مهم نبود یه غریبه چقدر در مورد من میدونه، چقدر به من نزدیک شده که شخصیترین سوالِ بیجواب من رو میدونه؟ مهم این بود که این غریبه با دلم آشنایی محسوسی رو حس میکرد.
دو روزی که شاهدِ دل نگران خوبه، حتی نتونستم به درس فکر کنم، به این فکر کنم که چطور به طرز معجزهآسایی تونستم پایینترین نمرهی قبولی زیست شناسی رو از دبیر چشم و ابرو کشیده درهمم بگیرم!
تو چشمهاش نارضایتیِ شدیدی موج میزد و با گفتن یه جمله کوتاه تمام نارضایتیش رو به خوردم داد.
romangram.com | @romangram_com