#من_به_عشق_و_جزا_محکومم_پارت_13

"دفعه‌ی بعد از این خبرها نیست‌ها، گفته باشم نگی نگفتی."

مهم نبود تشر زدنش ما بین چشم‌های فضول دخترها، مهم قبول شدنم بود، مهم این بود که بعد از امتحان زیست شناسی بهترین خاطرم رو ثبت کنم.

و گذشت. ساعت‌ها، روزها، شروع فصلِ جدید، نزدیک شدن به پایان سالی که ستاره آرزوش رو داشت، زهره غبطه می‌خورد و من بی‌خیال و بی‌احساس برای کتاب‌هایی که پیش روم بسته بود.

آخه روزها می‌شد که تنها هدف من چشم چرخوندن مابین در بزرگ سبز رنگی بود که کنار ایستگاه اتوبوس خودنمایی می‌کرد. گذشتنِ نگاهم از روی سیم خاردارهایی که می‌گفت مردی اون پشت پشت‌ها هست که من رو از خود بی‌خود می‌کنه، مردی که می‌تونه بُعد احساسی یلدا رو از وجود چاقش بیرون بکشه.

نمی‌دونم اون روز بارونی، تو زمستون، چندمین باری بود که دیدمش!

دیدن چندباره‌ش بود که با ابهت رفتارش، تحکم گفتارش، همراه با ترس کلی حس‌های شیرین دیگه بهم می‌داد. تنها حدسی که درباره‌ش می‌زدم کار کردن با نیروی ویژه پلیس بود، اون لباس‌های مشکیِ شلوغ و پلوغ، اون ته‌ریش مردونه، اون مشکوک بودن رفت و آمدش، اون گوش به زنگ بودنش، اون سخت‌گیریِ حین کارش که ناخواسته دیده بودم، همه و همه من رو برای این برداشت و برای این تفکر در موردش آزاد گذاشت.

روزها بود که حس می‌کردم باید با نیلوفر یه هم فکری داشته باشم. شاید که نه، حتما اون هم نظرات خودش رو داشت، می‌دونستم صحبت با نیلو گزینه‌های بیشتری برای تفکر بهم میده. اون می‌تونست بگه ادامه‌ی این راه به صلاحِ من هست یه نه؛ ولی شرم داشتم. ترس مانع از این می‌شد حرف دلم رو بزنم.

از چربی‌های انباشته شده به دورم خجالت می‌کشیدم. این‌که دل منِ خیکی و گنده یه چیزی رو بخواد که از سرش خیلی هم زیادی باشه، از این‌که منِ چاقِ تپلی با اون همه اضافه وزن با اون قدِ 165 سانتی دلم برای اون مردِ همه چی تموم سریده. من با اون همه کمبود حالا دلم یه چیزی می‌خواد، مگه از قدیم نگفته بودن کبوتر با کبوتر، باز با باز؟

تمام مدتِ خواستنم یه لحظه‌ای از عیب ظاهری‌م غافل نبودم، ما حتی از لحاظ ظاهری هم مناسب هم نبودیم.

- هوی با توام ها!کجایی کپل؟

بگم کجام؟ مسخره نمی‌کنه؟ نمی‌خنده؟

هر چقدر هم تپل باشی باز هم ناغافل بخوری درد داره. جای درد رو مالش دادم.

- چیه خب؟ چرا می‌زنی؟

- سه ساعته دارم برای خانم فک می‌زنم، خانم کجا سیر می‌کنه خدا عالمه سره!

romangram.com | @romangram_com