#من_به_برلین_نمیروم_پارت_68


- جان مادرت ول کن کیا. کوری نمی‌بینی امتحان دارم؟

خندید:

- به به.. عجب زن خرخونی دارم.. مدام در حال کسب علم و دانش!

به سمتش برگشتم و همان‌طور درازکش گفتم:

- کیا، تو کمتر از یه ماه دیگه امتحان پایان ترم داری؛ تازه خره پیش‌دانشگاهی هستی کنکور داری! نمی‌خوای یه کم درس بخونی؟

ابروهایش را بالا داد و نوچ‌نوچی کرد:

- اول نماز، بعداً درس. فعلا پاشو مثل یه خانم نمونه وضو بگیر، چادر بکن رو سرت، پشت سر آقات بایست و اقتدا کن.

سرم را محکم روی تخت کوبیدم و آه و ناله کردم. کیاوش کنارم نشست و گفت:

- خانمم پاشو نماز اول وقت رو از دست نده. شاعر میگه که... منظورم اینه که آیت الله بهجت میگه نماز اول وقت...

میان حرفش پریدم و گفتم:

- ببین عزیزِ من! من نخوام نماز بخونم باید کی رو ببینم؟

لبش را به تمسخر گاز گرفت و چشم‌هایش را درشت کرد:

- شیطون رجیم به دور.. می‌دونی عاقبت زنی که حرف شوهرش رو گوش نده چیه؟ پاشو الآن عصبانی میشم می‌زنم بچسبی به دیوار ها.


romangram.com | @romangram_com