#من_به_برلین_نمیروم_پارت_63

- تو من رو نمی‌شناسی؟ من غریبه‌ام؟ من دماوندم، پسر البرز؛ فکر نمی‌کنم آلزایمر گرفته باشی!

مچم را از حصار انگشت‌هایش بیرون می‌کشم؛ دهان باز می‌کنم تا در صورتش تمام نفرتم را از خودش و پدرش، بالا بیاورم که صدایی مانع می‌شود:

-...excuse me

پوفی می‌کشم و نفس عمیقی می‌کشم تا بتوانم بر خودم مسلط شوم. با دست به سینه‌ی دماوند می‌زنم تا از من فاصله بگیرد و بعد به سمت صاحب صدا برمی‌گردم. با دیدن یک مسافر جدید، ابروهایم بالا می‌جهند. حالا من چه کنم؟ لبخند می‌زنم و اولین مکالمه‌ی خودم و مهرانا را به یاد می‌آورم:

-?hello sir, welcome to our hotel. How can I help you

مرد جوان روبرویم که چهره‌ی کاملا غربی دارد، با لحن سلیس و سریعش چیزی می‌گوید که هر چه تلاش می‌کنم نمی‌توانم بفهمم! چشم‌هایم گشاد می‌شوند و کمی استرس می‌گیرم. حالا با این پسرک غربی چه کار کنم؟ مهرانا کجا رفت اصلا؟ کسی جز او بلد نیست جواب این پسرک را بدهد؟ من تازه دارم مکالمات ضروری را به یاد می‌آورم.

پسرک کمی متعجب اخم‌هایش را در هم می‌کشد و حرفش را دوباره تکرار می‌کند؛ اما من مات مانده‌ام. من نمی‌فهمم او چه می‌گوید، لعنتی این چه لهجه‌ی عجیب غریبی است که دارد؟

صدایی از کنار گوشم، ناجی می‌شود. دماوند به پسرک نگاه می‌کند و جوابش را می‌دهد. من فقط بلغورکردن‌ها و حرکت‌های لب‌هایشان را می‌فهمم و بس. دماوند به سمتم برمی‌گردد و چیزی را می‌گوید. حتی حرف‌های دماوند را که فارسی است، هم نمی‌فهمم. شدید هول کرد‌ه‌ام.

دماوند بازویم را آرام تکان می‌دهد که به خودم می‌آیم:

- می‌پرسه خانم کرس(kress) کدوم اتاقه؟

به سمت مانیتور برمی‌گردم و طبق آموزش‌های مهرانا اسم خانم کرس را در لیست سرچ می‌کنم. شماره‌ی اتاقش 285 است. تلفن را برمی‌دارم و شماره‌ی اتاق را می‌گیرم. به ملیت خانم کرس نگاه می‌کنم و با دیدن کلمه‌ی British کمی آرام می‌گیرم. خدایا کمک کن حداقل بتوانم با این یکی حرف بزنم و جلوی دماوند باز هم ضایع نشوم! خدایا این یکی حداقل لهجه‌ی سلیس حرف نزند!

با الوگفتن خانم کرس، از هپروت ذهنم به سمت واقعیت پرتاب می‌شوم. نفس کوتاهی می‌کشم و سعی می‌کنم هر چه از انگلیسی در چنته دارم، رو کنم:

- hello Ms. Kress …you have a guest. He wants to see you!

خانم کرس: ?what is his name

romangram.com | @romangram_com