#من_به_برلین_نمیروم_پارت_47

شدیداً دلم می‌خواست بگویم "فازت چیه" یا "با خودت چندچندی؟!" تا همین یک ثانیه پیش می‌گفت "یا حوزه یا هیچی".

خنده‌ام را قورت دادم؛ این پسر بدون شک دیوانه بود! و من هم همین دیوانه‌بودنش و عدم ثبات روانی‌اش را دوست داشتم.

در گوشی جدیدی که برایم گرفته بود، آهنگ " فقط تو رو می‌خوام " از کامران و هومن را پیدا کردم و پلی کردم. کیاوش آستین پیراهن چهارخانه‌اش را بالا زد و من هم مانتوی مدرسه‌ام را درآوردم و به سمت تخت شوت کردم. کیاوش با دیدنم پقی خندید و سوتی زد:

- تیپ مدرسه‌ایت رو عشق است!

واقعا مضحک بود؛ شلوار گشاد مدرسه و بلوز آستین کوتاه سفید و جوراب‌های زمستانی صورتی‌ام به شلوار کتان مشکی کیاوش و تیشرت اسپرتش فخر می‌فروختند. تا صدای کامران و هومن بلند شد، قر کمرهای ماهرانه‌ی من و کیاوش هم شروع شد:

نمره‌ی بیست کلاسو نمی‌خوام

بهترین هوشو حواسو نمی‌خوام

دختر خوشگل شهر پریا

اون که جاش تو قصه‌هاس رو نمی‌خوام

با خنده به یکدیگر نگاه کردیم و بلند همخوانی کردیم:

- من فقط تو رو می‌خوام، تو رو می‌خوام.

کیاوش: آ ماشالله... شاباش شاباش الی بِیگ (بر اساس صفر بیگ) بیا وسط!

حالا تا خز شلوار کردی‌ام را در نمی‌آورد، ول نمی‌کرد. یک دور، دور خودم چرخیدم که سوت بلندی زد و با رقـــص، دست در جیبش کرد و یک پانصدی پاره در دستم گذاشت و گفت:

- پول توجیبی همسر گلم.

romangram.com | @romangram_com