#من_به_برلین_نمیروم_پارت_40


- موهام رو ول کن علی‌اکبر. تو رو خدا..

پوزخند غلیظی می‌زند:

- دِ نَ دِ! فکر کردی هر غلطی بخوای می‌تونی بکنی و بعد سر و تَهِش رو با یه تو رو خدا هم بیاری؟ کور خوندی.

هولم می‌دهد و قیچی را از روی میز برمی‌دارد. به سمتم می‌آید که سریع بلند می‌شوم که کمرم تیر می‌کشد. نمی‌گذارم موهایم را قیچی کند. موهای بافته‌شده‌ام را می‌کشد تا متوقف شوم. جیغ بلندی می‌کشم. تمام نورون‌های عصبی‌ام به صدا می‌آیند. لعنت به تو کیاوش، لعنت!

من را به دیوار می‌کوبد که از درد، لبم را می‌گزم که طعم خون را می‌چشم و یادم می‌افتد که لبم زخم است. ستون فقراتم صدای شکستن می‌دهند. اشک دیگری از گونه‌ام سرازیر می‌شود. کیاوش روبرویم می‌ایستد و موهایم را از پشت سرم به جلو می‌کشد و صورتش را به سمتم خم می‌کند و می‌غرّد:

- یه کاری کنم که دیگه دلت نخواد خودت، خودت رو توی آینه ببینی، چه برسه به بی‌صفت‌های توی خیابون!

تا قیچی را جلو می‌آورد، همه‌ی توانم را جمع می‌کنم و قیچی را به سمت دیگری پرت می‌کنم. قبل از اینکه باز کیاوش بغرّد، خودم لب‌های خونین دردناکم را از هم فاصله می‌دهم و می‌گویم:

- نمی‌ذارم موهام رو کوتاه کنی...

همه‌ی این شب در عصبانیت کیاوش و اشک‌ها و دردهای من خلاصه می‌شود. این شب درد است و درد! این شب برای من، حقارت است، درد است، زجر است، حماقت است، طالع نحس است.

چشم‌هایم از شدت اشک سوز می‌زنند. آب که به پوستم می‌خورد، نفسم بند می‌رود و سوزشش باعث می‌شود لبه‌ی روشویی را محکم‌تر چنگ بزنم. لعنت به منِ ضعیف! کیاوش امشب مرا کشت. فایده ندارد؛ دردهایم این‌گونه آرام نمی‌شوند. می‌دانم که زخم‌هایم باید با بتادین ضدعفونی شوند؛ اما این حال بد من، مجال هیچ‌کاری را نمی‌دهد. چند دست لباس برمی‌دارم که نگاهم به کیاوش می‌خورد که چه بی‌خیال خوابیده است؛ بنده‌ خدا از کتک‌زدن من شدیداً خسته است، باید هم که بخوابد. او نخوابد پس که بخوابد؟ من؟ مگر آدم از کتک‌خوردن خسته می‌شود؟

بار دیگر نگاهش می‌کنم، خیلی جلوی خودم را می‌گیرم تا نفرتم را در صورتش اوق نزنم و به جایش بغض بدی باز گریبان‌گیرم می‌شود. به سمت حیاط می‌روم؛ لعنت به حمام‌هایی که در حیاط هستند! هر قطره آب که روی زخم‌هایم می‌چکد، دردم ده‌برابر می‌شود و بغضم سنگین و سنگین‌تر! بغضم آن‌قدر سنگین می‌شود که بی‌اراده می‌شکند و اشک‌هایم قاتی قطره‌های آب می‌شوند. آه!

چراغ خاموش، سکوت مطلق، تیک تیک ساعت

دیگه صبری نمونده دارم می‌میرم چه راحت


romangram.com | @romangram_com