#من_به_برلین_نمیروم_پارت_23
خانم: مشکلی نیست، کاری از من ساخته است؟
اُهوک؛ لفظ قلم! قبل از آن که دوباره سوتی دهم میگویم:
- برای استخدام اومدم، دیروز زنگ زدین گفتین امروز بیام.
با ناخن سوهانکشیدهاش، روی شقیقهاش میزند و بعد از مکث کوتاهی، با لحن کسی که از کشف چیزی خوشحال باشد، میگوید:
- اوه بله...خانم سپهری؟
- بله.
مینشیند و میگوید:
- بله، شما برای استخدام پذیرفته شدید. امروز هم برای تنظیم قرارداد و آشنایی با محیط گفتیم تشریف بیارید.
به اتاقی اشاره میکند و ادامه میدهد:
- آقای موحد امروز نیستن؛ من میتونم کارت رو برات توضیح بدم...اوم ... مشکلی نیست صمیمی صحبت کنم؟
- نه، فقط آقای موحد...
ادامهی حرفم را میفهمد و با لبخند دائمیاش میگوید:
- نگران نباش. بابا از من ناراحت نمیشه و توبیخم نمیکنه.
چشمهایم بیاختیار کمی درشت میشوند؛ باورم نمیشود دختر رئیس هتل باشد:
romangram.com | @romangram_com