#من_به_برلین_نمیروم_پارت_21

برگرد؛ به جان خودت قسم که بابا صدایت می‌کنم، نه الکی، نه صوری، از ته ته ته قلبم بابا صدایت می‌کنم. اگر برگردی تاپ کلاس زبان هم می‌شوم، بستنی در هوای سرد نمی‌خورم، شیرین را مادر صدا می‌کنم و تو را بابا. دیگر نمی‌گویم می‌خواهم زنت بشوم، به هیچ‌کاری مجبورت نمی کنم، اصلا حرف فقط حرف تو باشد. سام برگرد؛ به‌خدا قول می‌دهم سمت هیچ دعاخوانی نروم. صدایی از درونم بیداد کرد: "سام دیگر برنمی‌گردد...او از الیسیمای بد، متنفر است!"

هق بی‌صدایی زدم. وارد خانه شدم، همه‌ی لامپ‌ها خاموش بودند. به سمت اتاق معصومه رفتم و در را باز کردم. تشک سفید با گل‌های قرمز روی زمین پهن بود؛ معصومه سمت چپ خوابیده بود و سمت راست هم با همان بالش و پتوی چندوقت پیش، دست‌نخورده بود.

روی تشک دراز کشیدم و به سقف خیره شدم. خوابم نمی‌آمد و فکر و خیال رهایم نمی‌کرد. سرم از حجم افکارم به دوران افتاده بود. با خستگی نالیدم:

- سام اگه تو ازم متنفر باشی، دیگه هیچ‌کس دوستم نداره.. دوستم داشته باش؛ جان شیرینت!

***

«حال»

قلبم بی‌وقفه می‌زند؛ استرس جانم را فرا گرفته است. مدام از خودم را لعنت می‌کنم. وای‌وای اگر کیاوش بفهمد! دمار از روزگارم درمی‌آورد، سیاه و کبودم می‌کند. اگر بفهمد از هستی ساقطم می‌کند؛ وای الیسیما گور خودت را کندی!

- خانم خوشگله؟

آب دهانم را قورت می‌دهم. همه‌ی ائمه را به‌علاوه صد و بیست و چهارهزار پیامبر قسم می‌دهم. حالا چه خاکی بر سرم بریزم؟

سریع سرم را پایین می‌اندازم و به راهم ادامه می‌دهم؛ اما فایده ندارد، این مردک الوات کنه شده است؛ من با به پائین انداختن سرم راه به جایی نمی‌برم!

- هلویی...نمیای بالا؟

وای کیاوش! اگر این‌جا بود، خونم را می‌ریخت. قلبم بی‌ابا می‌کوبد، دست‌هایم یخ می‌کنند. حس می‌کنم شقیقه‌هایم نبض‌گرفته‌اند. عرق روی پیشانی‌ام راه می‌گیرد. برخلاف دست‌های یخ‌کرده‌ام، سرم داغ داغ است. فکر کیاوش رهایم نمی‌کند، هر لحظه حس می‌کنم دستی روی شانه‌ام می‌نشیند و آن دست، دست کیاوش است.

- ناز می‌کنی خوشگل؟

کیاوش هیچ، این لعنتی را چه می‌کردم؟ اَه چرا نمی‌رود؟ حتی جرأت ندارم برگردم و به چهره‌اش نگاه کنم. خدایا الیسیمای هفت‌سال پیش را می‌خواهم! این ضعیف ترسو را که تا نام علی‌اکبر را می‌شنود، همه‌ی اندامش به رعشه می افتاد نمی‌خواهم! الیسیما سپهری را نشانم دهید؛ الیسیما طاهری زیادی ترسو است.

romangram.com | @romangram_com