#مامورین_پر_دردسر_پارت_9

:اینا هیچی نمیدونن
-از کجا میدونی؟
:پرونده رو خوندی دیگه
-نظر خودت چیه
خیره نگاهش کردم که گفت:اره بابا خوندم
-خوبه و اگه خونده باشی میدونی که اگه اینارو نمیگرفتیم تا اخر هفته جسداشونم پیدا نمیکردیم
باران:میخوای بگی هیچی نمیدونن؟
-بله از اولم همینو داشتم میگفتم
باراد:حالا چیکار کنیم؟
:به دو نفر شک دارم
-کجان؟؟؟
چپ چپ نگاش کردم که گفن
-خیله خوب بابا فهمیدم بریم
رفتیم اون دوتا رو کشیدیم بیرون ولی بر خلاف دفعه قبل قرار شد خودم بازجویی و انجام بدم
نقشه ها داشتم براشون
دوساعتی گذشته بود که اطلاعات به دستم رسید و رفتم سمت اتاق
درو باز کردم و رفتم داخل پوزخند رو لب دوتاشون نقش بست
اونی که طبقه پایین باهاش درگیر شدم گفت:اوخی ینی مامور درست و حسابی نداشتن که یه موش کوچولو فرستادن برا ما

romangram.com | @romangram_com