#مامورین_پر_دردسر_پارت_31
رییس لبخندی زد و سرشو تکون داد
همون موقع در اتاق زده شد و پشت بندش ستاره اومد داخل
اومدنش همانا و رد شدن یه سایه از جلوی من همانا با بهت به
نگاه کردم دریا که با دو خودشو رسونده بود به ستاره و داشت میچلوندش
ستاره به سختی ازش جدا شد و اومد جلو و بعد سلام و احوال پرسی با رییس نشست
ستاره)
رییس با ته مایه های خنده گفت:پس حامد خان کوش ؟
به نیما و باراد نگاه کردم که از زور خنده سرخ شده بودن دوباره
نگاهمو به رییس دوختم :راستش و بخواین کاری براش پیش اومد
که عذر خواهی کرد و گفت بعدا خدمت میرسه
romangram.com | @romangram_com