#مامورین_پر_دردسر_پارت_32


با صدای اون پسره برگشتم سمتش:چییییییی؟رفت؟

ای دلم میخواست بزنم لهش کنم اگه این پسره ی خنگ نبود الان

عملیاتم به خوبی تموم میشد
با حرص بهش نگاه کردم نمیدونم

چرا ولی چشماش رنگ تعجب گرفته و یجوری نگام کرد بعدم

سرشو انداخت پایین و چیزی رو زمزمه کرد

خود درگیره اینم ها ولی لامصب چه خوشگلهههههه چشماش خیلی گوگولیههه
رو به رییس گفتم:معرفی نمیکنین ؟

نیما:اگه اجازه بدین من ترتیب معارفه رو میدم

رییس با تکون دادن سر اجازشو صادر کرد

romangram.com | @romangram_com