#مامورین_پر_دردسر_پارت_18


حمید شونه به شونم می اومد سرمو چرخوندم سمتش تا بگم دو

دسته شیم که با تکون خوردن رد لیزر رو سینش پشیمون شدم و

سریع هلش دادم سمت دیوار و با اسلحه شلیک کردم سمتش

لنز حرارتی رو وصل کردم رو اسلحه تابتونم بهتر هدف گیری کنم

با شلیکی که کرده بودم رسما اعلام جنگ کرده بودیم

کل تیم تفنگاشون رو دید حرارتی بود برای همین درصد خطای دید خیلی کم بود

همینجور که شلیک میکردیم جلوتر میرفتیم که رسیدیم به یه راهرو

به حمید اشاره کردم که جدا شیم شیش نفر پشت من بود و بقیشون

هم با حمید بودن یکی از در هارو باز کردم که با یه سالن مهمونی رو به رو شدم

romangram.com | @romangram_com