#مامورین_پر_دردسر_پارت_171
یه ربعی گذشته بود یکم این پا و اون پا کردم و بالاخره تصمیممو به زبون اوردم
:میخوام یه مدتی از اینجا برم
همه با تعجب نگاهم کردن اول از همه مامان به خودش اومد با صدای ارومی گفت :چی؟
نفس عمیقی کشیدم و همشونو از نظر گذروندم و دوباره تکرار کردم :میخوام برم
بابا با اخمی که رو پیشونیش بود گفت:کجا؟چرااااااا؟
:میخوام برم خونه خودم بهتره یه مدت دور باشم
بابا:چرا؟فکر کردم موضوع تموم شده
نیشخندی زدم:برای شما اره تموم شد ولی برای من .....نــــہ
romangram.com | @romangram_com