#مامورین_پر_دردسر_پارت_169
:حالا .بیخی وجی جان
گردنبدم و تو کشوی میز بیرون اوردم بخاطر بخیه ها نمیتونستم بندازمش گردنم
برا همین تو کشو نگهش میداشتم
اونم عین همین گردنبند و داشت دلم براش تنگ شده
*فاز شکست عشقی برندار
خفه داشتم میرفتم تو حس هااا
ستاره)
با وجود اینکه با دریا دوباره صمیمی شده بودم ولی بازم
نمیتونستم با کاری که مامان و بابا باهام کردن و به همین راحتی فراموش کنم
romangram.com | @romangram_com