#مامورین_پر_دردسر_پارت_157

:لازم نیست نگران بشین بعد این چند سال باید عادت کرده باشین و

اینو در نظر داشته باشین که ممکنه شب برنگردم

-نه تا وقتی که ازمون فرار کنی

لیوان و گذاشتم رو اپن :فکر کنم یه توضیح بهم بدهکارین

سرشو تکون داد:بریم تو حیاط

:برین الان میام

رفتم از تو اتاق دو تا پتو کوچیک برداشتم و رفتم تو حیاط مامان رو تاب نشسته بود

مثل بچگیا همیشه وقتی با ترس از خواب میپریدم با بابا می اوردنم

رو تابو انقدر برام داستان میگفتن که خوابم ببره


romangram.com | @romangram_com