#مامورین_پر_دردسر_پارت_142

بهمون با نگرانی گفت:خوبین خانم ؟چیزیتون که نشده؟بیاین بریم معاینتون کنن

:خوبم چیزی نیست

باراد محکم ب*غ*لم کرد بزور از ب*غ*لش اومدم بیرون:له شدم اه

به دریا نگاه کردم که داشت گریه میکرد

اشکان:ستاره برو سرتو پانسمان کنن

نیما:سرش چی شد؟

-خونریزی داشت

نیما عصبی دستمو گرفت و کشید سمت امبولانس

نیم ساعت بعد در حالی که باند رو سرم بود رفتم پیش بقیه


romangram.com | @romangram_com