#مامورین_پر_دردسر_پارت_13
رفتم داخل و توضیحات و لازم و بهش دادم که اونم با گفتن جمله کارمو بلدم شروع کرد به گریم و انتخاب لباس
به تصویر تو اینه نگاه کردم خندم گرفته بود
لنزای قهوه ای تیره پوست برنزه ابروهای پر پشت مشکی که با تیغ یه خط وسطش انداخته بودن موهای کوتاهی که با ژل بالا داده شده بود و ماسکی که چهرمو مردونه تر نشون میداد تن پوشی په تنم کرده بودم بدنمو عضلانی تر نشون میداد تی شرت چسبون سبز با شلوار کتون مشکی با کفشای مشکی
از اتاق پرو اومدم بیرون مهگل سرگرم مرتب کردن وسایلش بود :چطور شدم ؟
سرشو اورد بالا و با دهن باز بهم خیره شد دهنش عین ماهی هی باز و بسته میشد ولی حرفی ازش بیرون نمی اومد بعد پنج دقیقه گفت:جوووووونمی چه خوشگل شدی اگه جدی جدی پسر بودی مختو میزدم تک خنده ای کردم و اومدم برم که جلومو گرفت و یه روکش گذاشت رو دندونام ازش تشکر کردم و رفتم پایین تو دفتر باراد درو که باز کردم دیدم نیما هم پیششه با وارد شدن من سرشونو بلند کردن و بهم خیره شدن
باراد:بفرمایید؟؟؟
سعی کردم جلو قهقهه امو بگیرم صدامو صاف کردم و گفتم:رییس کارتون داره
نیما:اونوقت جنابعالی کی باشن؟تا حالا ندیدمت
:نیازی به دونستن شماها نیست
نیما اومد سمتم اخماش توهم بود تو دو قدمیم که رسید با صدای خودم زدم زیر خنده که نیما با داد گفت:یا ضامن یوزپلنگ این دو جنسس این
باراد اومد سمتم و با تعجب گفت :ستاره
:چشات گیرایی داره
نیما:توییییی؟؟؟ایول چه تیپی چه سری چه گردنی چه....
:یاد طفولیت افتادی نیما؟جمع کنین بریم بابا دیر شداااا
باراد با خنده گفت:خیلی خوب شدی خداوکیلی
چشمکی زدم:همیشه خوب بودم
romangram.com | @romangram_com