#مامورین_پر_دردسر_پارت_129


حس یه همکار به همکارش نداشتم ولی قبول کردم که یه مدت باهم

باشیم تا اون خودشو ثابت کنه
هر روز کلی کادو و گل و ابراز عشق
میکرد ولی من حسی نداشتم بهش تا اینکه توی یه تصادف خودشو

انداخت جلوی ماشین و من و هل داد از بعد خوب شدنش سعی کردم براش جبران کنم

سه ماهی همه چی خوب پیش
میرفت تا اینکه خانواده ایدین از

خارج اومدن و من با اریا و تینا اشنا شدم ولی تینا طی اتفاق

ناپدید شد از بعد اون ایدین عوض شده بود همه متوجه تغییر

حالتاش شده بود ولی من اهمیت ندادم چند وقت بعدش گوشیم پر


romangram.com | @romangram_com