#مامورین_پر_دردسر_پارت_128
نگاهی بهش انداختم بدم نمی اومد یه مروری بکنم به خاطرات گذشته
سعی کردم لحظه به لحظشو به یاد بیارم :طولانیه
-فعلا که تنها چیزی که داریم وقته
شروع کردم به تعریف کردن تموم اتفاق های سه سال پیش
سه سال پیش مثل الان یه تیم داشتیم ده نفره بود شیش تامون
مامور عملیاتی بودن و چهار تای بقیه تکنسین و کمکی بودن
من،باراد،نیما،علی،ایدین و شیما
تو بیشتر عملیاتا بودیم من و ایدین
معمولا جفت میشدیم و شیما هم با علی بود نیما و باراد هم بعضی
وقتا تنها و بعضی وقتا با عسل و غزاله بودن (جز اون چهار تای تو سازمان)
تو یکی از عملیاتا ایدین بهم ابراز علاقه کرد ولی من حسی بهش جز
romangram.com | @romangram_com