#مامورین_پر_دردسر_پارت_116

به خودم که اومدم دم شرکت بودم از ماشین پیاده شدم و رفتم طبقه بالا

سارا تو راه گفت که ریسس منتظرمه

رفتم سمت اتاقش و وارد شدم
-بیا بشین ستاره

به اشکان نگاه کردم که رو مبل بود نشسته بود رو به روش نشستم که رییس شروع کرد به گفتن

وظایفمون دقیقا نیم ساعت داشت حرف میزد از قیافه اشکانم

میشد فهمید که کلافه شده
یهو گفتم:رییییییس

-چته؟

:از هیجده سالگی بهمون اینارو گفتنااااا


romangram.com | @romangram_com