#مهتاب_پارت_84


فرخنده خانم نگاه پر کینه ای به من انداخت واز اتاق خارج شد ....

بچه ها این لینکی هست که عکس ها رو توش گذاشتم اگه خواستید برید

بعد از رفتن فرخنده خانم رو به علی گفتم : آخه این چه کاری بود ؟خیلی از من خوششون میاد تو هم این کارها رو میکنی .

-هرکی از تو خوشش نیاد پس منم نباید دوست داشته باشه .یادت رفته زن وشوهریم

-اما اون مادرته

-یعنی اگه مامان تو بگه از علی طلاق بگیر چون مادرته میری طلاق میگیری

-نه معلومه نه اما .....

-اما نداره مهتاب باید میفهمید داره با کی صحبت میکنه .

اونجا موندن رو دیگه صلاح ندونستم .علی هم حالش خیلی بهتر شده بود ودیگه نیازی به مراقبت های شبانه روزی من نبود .

لباس های علی رو برداشتم تا بندازم تو ماشین وبراش اتو کنم بیارم .حوصله کنایه های بعد فرخنده خانم رو ندارم ....

وسایل هامو توی دستم گرفتم واومدم اتاق علی وگفتم : علی من دارم میرم

با ناباوری نگاهم کرد وگفت : کجا ؟

-حالت دیگه بهتر شده گلم من میرم خونه خودمون .میام بهت سر میزنم باز

-بیخود تو هیچ جا نمیری


romangram.com | @romangram_com