#مهتاب_پارت_18


اما انگار خودش میخواست کم کم روی منو باز کنه .

-محل کارت چه جور جایه ؟

-یه آموزشگاه دخترانه است با مدیر وکارکنان خانم حتی خدمتکارشم خانم آقایون دخالتی ندارند مگه این که برای ثبت نام بچه هاشون بیان

-کار خیلی خوبی داری مناسب تو هم هست هرچی درآوردی خرج خودت کن عزیزم به هرحال زحمتشو میکشی .

نه پس میخوام بیام بدم به تو اما نگفتم که داداش سیاه ضایع نشه جلوی آزمایشگاه پیاده شدیم ورفتیم داخل .

علی توی یه اتاق رفت منم توی یه اتاق دیگه خون ها رو که ازمون گرفتند اومدیم بیرون علی یه شکلات داد بهم وگفت : فعلا اینو بخور فشارت نیفته تا بریم یه جا صبحونه بخوریم .

کنار یه جیگرکی ایستاد ورفتیم داخلش .گوشی علی زنگ خورد فرخنده خانم بود از صبح تا به الان چهار بار زنگ زده بود انگار میخواست لحظه به لحظه مارو چک کنه .اما از این بیشتر حرصم گرفت که علی به دروغ گفت : کارمون توی آزمایشگاه طول کشید نگفت اومدیم صبحونه بخوریم خب اگه میگفت احتمالا فرخنده خانم سرش غر میزد دیگه .

یکم بهم بر خورده بود سرم وانداختم پایین با دستم جیگر ها رو جدا میکردم وخالی میخوردم .علی لقمه کوچیکی وگرفت سمتم وگفت : با نون بخور برات خوبه .

یاد حرف عزیز افتادم که میگفت پای علی وتوی دعواهای مادرشوهرت باز نکن لبخندی زدم ونون وازش گرفتم .صبحونه رو که خوردیم بلند شدیم علی پولشو حساب کرد وبه سمت خونه راه افتادیم .

کنار درمون نگه داشت وگفت : کی برای خرید بریم ؟

-نمیدونم کی وقت داری ؟

-من برای چیزهایی که به تو مربوط بشه همیشه وقت دارم.

-بذار با مامان یه مشورتی بکنم خبرت میکنم.

-چه جوری خبرم میکنی میخوای بیای در خونه مون ؟


romangram.com | @romangram_com