#مهسا_پارت_8

-باشه پس گوش کن فقط یه بار توضیح میدم خودم هزارتا کار دارم...
حالا مثلا کارت چیه بغیر از نگهبانی اون سگ وحشی...شیطونه میگه بزنم تو سرش که همش منو می ترسونه اما چون نمی تونستم اینا رو بهش بگم فقط لبخند زدم وگفتم:
-گوش میدم...
-اینجا سالن اصلی عمارته...راهروی سمت چپ اتاق کار آقا واتاق مطالعه اس،سعی کن اون سمت کمتر بری،اگه احتیاج به نظافت داشت آقا خودش بهتون میگه...کلیدشونم فقط دست خودشونه...راهروی سمت راست به سمت آشپزخونه و در پشتی عمارت میره...انتهای هر دو راهرو هم به باغ باز میشه...
اول قوانین طبقه اول:
1-همه چیز اینجا قیمتیه...در واقع پول خونت فقط به اندازه همون تابلو فرش کوچیک روی دیوارمیشه...پس حواستو جمع کن...این قسمت باید همیشه تمیز ومرتب باشه چون توی دیده وآقا براشون مهمه...
خب حالا هی آقا آقا میکنه،انگار خودش این عمارت رو درست کرده...نگاهی به تابلوی امیر بهادر خان انداختم وبا خودم گفتم:"امیر بهادرخان زحمتشو تو کشیدی ،یکی دیگه آقای این عمارت شده...نوچ نوچ نوچ..."
-حواست با منه؟
برگشتم و به علی آقا نگاه کردم:
-بله می فرمودین...
2-دست به اون پیانو نزن...نزدیکشم نشو...
-پس چه جوری تمیزش کنم؟؟
علی آقا به شکل خنده داری سرشو خاروند و لبهاشو بصورت غنچه به سمت بالا فرستاد:
-خب...آقا دوست نداره کوک پیانوش خراب بشه...وقتی داری تمیزش میکنی حواستو خیلی جمع کن...
-باشه حواسمو جمع میکنم...
-خب بریم طبقه بالا...
همراهش با آرامش به طبقه بالا رفتم،علی آقا هنوز مشغول نطق سرایی بود و یکی یکی قوانین رو بازگو میکرد...خدای من نظم ومقررات دست وپاگیری داشت...به پشت سر علی آقا نگاه کردم و دستم رو بالا بردم تا رو فرق سرش بزنم،یه باره بگو برو تو اتاق بشین،نفس نکش و دست آخرم بمیر...اینجوری که نمیشه کار کرد...دست به این نزن،اون کار رو نکن،چیزی جابجا نشه،وارد اون اتاق نشو،صدات بالا نیاد،آروم بخند،تو چشم نباش،کوفت نکن،مرض نباش...بدتر از همه هم پوشیدن لباس فرم لعنتی بود...

@romangram_com