#مهسا_پارت_22
شبی که میخواست برگرده خونه رو مرتب کردم.غذا رو درست کردم و به حموم رفتم.بعد از یه دوش که حسابی حالمو جا آورد حولمو تنم کردم و از حموم بیرون زدم که به چیزی برخورد کردم.سرمو بالا آوردم که چشمم به جمال نردبون روشن شد.اونم همینطور خیره شده بود بهم.این زود رسید یا من زیادی توی حموم بودم؟نمیدونم چقدر گذشت که صداشو شنیدم:
-زبونتو گربه خورده خاله ریزه؟!
حرصم گرفت.ای خدا خودت شاهدی که من هی میخوام ملاحظه کنم خودش نمیذاره.هنوز نیومده شروع کرد.کمی عقب رفتم و و گفتم:
-شما کی اومدید؟
پوزخندی زد و در حالیکه در دستشویی رو میبست گفت:
-اینکه کی اومدم مهم نیست،فقط موندم چرا...
سرتا پا نگام کرد و ادامه داد:
-چرا همش لحظه های خاص سر میرسم!!!؟؟
و رفت.لحظه های خاص یعنی چی؟یه نگاه به خودم انداختم.یعنی الهی بمیری مهسا.الهی کفنت کنن.آخه واجب بود همچین حوله ای تنت کنی؟خب مثل آدم لباستو تنت کن.حالا فهمیدم منظورش چیه.اون دفعه با لباس خواب منو دید حالام با این لباس کوتاه حمام.واقعا هم که عجب لحظه هایی سر میرسه.سریع وارد اتاقم شدم.لباس فرمم رو پوشیدم...لباسی با پیراهن آستین سه ربع سفید و دامنی مشکی وچون دامنش کوتاه بود مجبورشدم ساپورت مشکی هم بپوشم گرچه ساق پاهامو نمی پوشوند ولی من زیاد معتقد نبودم وهمون روز اولی هم بدون روسری جلوش ظاهر شدم ولی این دامن زیادی کوتاه بود کافی بود خم بشم...پسر پیغمبر که نیست،هست؟بهر حال با پوشیدن لباس مزخرف فرم برای چیدن میز به آشپزخونه رفتم.دلم بدجوری به صدا افتاده بود.با این حمامی هم که رفته بودم بیشتر احساس ضعف داشتم.با اینکه حوصله دیدنشو نداشتم اما به خاطر خودمم که شده رفتم واسه شام صداش کنم.
از اتاقش صدای گیتار میومد.چقدر آروم میزد. بر عکس بداخلاقش که اصلا به ذوق هنریش نمی اومد ولی تو کارش خیلی خوب بود...اونقدر محو شنیدن آهنگ شده بودم که گرسنگی یادم رفت.وقتی کارش تموم شد آروم به در اتاقش زدم.چند لحظه هیچ صدایی نیومد.خواستم دوباره در بزنم که گفت:
-چی میخوای؟
-آقا...میخوام میزو بچینم...
-خب چیکار کنم؟
تو دلم گفتم"لطفا بفرمایید کوفت کنید":
-بفرمایید سر میز...لطفا
آخه این لطفا دیگه وسطش چه صیغه ای بود؟...نه که خیلی ازش خوشم می اومد!
میز رو کامل و قشنگ چیدم.عاشق فسنجونای خودم بودم.امکان نداشت کسی بخوره و تعریف نکنه.نمیدونم چرا دلم میخواست نردبون هم ازش میخورد.این اولین باری بود که توی این خونه فسنجون درست میکردم.
@romangram_com