#مهسا_پارت_11

-جالبه...این منم که باید بپرسم تو کی هستی خانوم کوچولو
-نه بابا...تو نصف شب اومدی دزدی خونه مردم
اخمی کرد وهمراه با دادبلندی گفت:
-دهنتو ببند احمق...اینجا خونه منه....
احساس کردم قلبم ایستاد.یا خدا.کارم تمومه.این پسرعموی ستایشه؟دیگه اخراجم.مطمئنم.دیدی چطور بیکار شدم؟
-نگفتی کی هستی؟
من من کنان گفتم:
-من...من مهسام.مهسا فریماه...دوست ستایش.
با تردید نگاهی بهم انداخت و گفت:
-دوست ستایش؟تو که قرار نبود اینقدر زود بیای
-شمام قرار نبود اینقدر زود بیاین
باتمسخر نگاهی بهم انداخت و گفت:
-جدی؟نمیدونستم باید با شما هماهنگ می کردم خانوم،مدیر برنامه های جدید پیدا کردم؟...!
-من....منظورم اینه که ستایش گفته بود آخر هفته میاین واسه همینم انتظار دیدنتونو نداشتم
سلحشور عقبتر رفت و گفت:
-پس تو مهسایی هستی که ستایش اینقدر ازش تعریف میکرد؟
نگاهی به سرتا پام انداخت وابروهایش را بالا انداخت و ادامه داد:

@romangram_com