#ما_عاشقیم_پارت_97
در حال شکستن تخمه بودم و داشتم از تی وی فیلم پلیسی که پخش میشد رو نگاه میکردم و توی هیجان فیلم غرق شده بودم که دوباره صدای تلفن بلند شد ...
این بار دیگه ددی بود و ازم خواست که یه چیزی تنم کنم و برم طبقه پایین!
پالتوی بلندم رو روی لباس تو خونه ام پوشیدم و شلوار و عوض کردم و با انداختن یه شال که همون دم دست بود در اپارتمان و بستم و دکمه اسانسور رو زدم و پریدم تو....
با رفتن تو پارکینگ چشمم که خورد به ددی خیالم راحت شد و لبخندی بزرگ نشست رو لبم و به دستی ددی که یه سوئیچ توش بود و برام تکونش میداد نگاه کردم و سریعتر اون فاصله چند متری رو با قدم هام طی کردم و پریدم بغل ددی و گفتم:وای ددی عاشقتم.....و صورتش رو تو بوسه غرق کردم...
ددی که من رو از خودش جدا می کرد گفت:بسه گل دختر...حالا بیا یه نگاه بهش بنداز ببین خوبه؟اگه خوشت نیماد برات عوضش کنم هان؟
من که یه چرخی دور تا دور ماشین می زدم گفتم:نه عالیه!خوبه که می دونین من عاشق رنگ سفیدم...
ددی که می ومد سمتم با ریموت در ماشین رو باز کرد و گفت توش رو هم یه نگاه بنداز...و من بدون اینکه بزارم حرف ددی تموم بشه در ماشین رو باز کردم و شروع کردم به بازرسی کردن توش... همه چیزش عالی بود و از اینکه از فردا خودم میتونم راه خونه تا اموزشگاه رو برم و بگردم بیشتر خوشحال بودم!
حداقل دیگه مجبور نبودم بیشتر روزها قیافه عبوس و گرفته اقا سبحان رو تحمل کنم!
یه روز که حالش خوب بود می گفت و میخندید با ادم و یه روز که چیزا بر وفق مرادش نبود با همه لج می کرد و اخماش می رفت تو هم و یه چین بزرگ می انداخت روی پیشونیه بلندش!
ددی که اون یکی در رو باز می کردنشت کنارم و گفت می خوای یه دوری باهاش بزنی ببنی سواریش چطوره؟
با نگاهی به چهره اش گفتم شما خسته نیستین ددی؟
با لبخندی کمربندش رو بست و گفت بزن بریم دختر....ببنم چه می کنی ها! و منم سوئیچ رو ازش گرفتم وروشن کردم و از ساختمون زدم بیرون!
توی این چند وقتی که ایران بودیم یه چند باری با ماشین ددی این ور و اونور رفته بودم ....
romangram.com | @romangram_com