#ما_عاشقیم_پارت_91
هی میگم مامان جان هنوز دهنت بوی شیر میده....من که می خنیددم گفتم عمه ماشا..درسش که پیام تموم شده و پیش باباش هم که داره کار میکنه فک کنم یه سال از سبحان کوچیکتره اره؟
پرستو که فوری حساب کتاب میرد گفت:نه نزدیک دو سال فرقشونه و پیام تازه رفته تو 26 سال حالا چون یکم لاغره کمتر بهش میخوره!
شب به خوبی تموم شده بود که ما اخرین نفر بودیم داشتیم از عمارت میزدیم بیرون که عفت با عجله اومد سمتمون و حراسون گفت:اقا امید...صبر کنین حال اقا بزرگ بد شده....
بابا که بدتر از من ترسیده بود فوری دوید سمت خونه و پله هایی رو که رفته بود پایین دوباره برگشت ....
اقا بزرگ رو د رحالیکه نشونده بودن روی یکی از مبلا داشتن بهش اب قند می دادن و اقا بزرگ بی حال شده بود و حتی به زور دهنش رو باز کرده بود تا اب قند رو بریزن توی دهنش....
ددی فوری رو به عفت کرد و گفت زود باش زنگ بزن دکتر خاوادگیمون بیاد...سریع باش و خودش لیوان اب قند رو از دستش گرفت و در حالیکه اقا بزرگ رو اروم صدا می کرد یه ذره یه ذره بهش داد...ولی اقا بزرگ و حالش زیاد تغییر نکردن و مجبور بودیم منتظر بمونیم تا دکتر اشرافی از راه برسه!
***
دکتر اشرافی پس از اینکه اقا بزرگ رو معاینه کرد از توی کیفش یه آمپول در اورد و بعد از کشیدن پنبه و الکل روی دست اقا بزرگ بهش تزریق کرد و به آمپول دیگه هم به اون یکی دستش زد!
بابا که به حالت قدم رو هنوز توی اتاق بزرگ اقا بزرگ این طرف و اونطرف میرفت وقتی دید که دکتر کارش تموم شده اومد کنار من که یه صندلی گذاشته بودم بالا سر اقا بزرگ و طرف راستش نشسته بودم وایساد و گفت:دکتر پس چرا چشماش رو باز نمی کنه؟!
دکتر که وسایلش رو جمع می کرد گفت زیاد جای نگرانی نیست....هر چند این بیماری نیاز به مراقبت زیادی داره و...قندش امشب به طور خیلی عصبی رفته بالا و ان خودش خطرناکه وللی اگه بتونه رعایت کنه مشکلی براش پیش نمیاد!
چی باعث شد که اینقدر عصبی بشه؟مشکلی توی خونه داره؟
ددی که دستی می کشید توی موهاش گفت:والا تازه مادرم فوت شده و خودتون که در جریان هستین این بزرگترین مشکلمونه!
دکتر اشرافی که دوباره تسلیت می گفت از جاش بلند شد و گفت از این به بعد باید بیشتر مراقب باشه و براش یه سری ازمایش مینویسم که فردا حتما انجامش بدین و به تعویق نندازینش!این براش سمه!
romangram.com | @romangram_com