#ما_عاشقیم_پارت_27

پگاه که دوتاشون رو به سکوت دعوت می کرد گفت:حالا یه امروز رو دست از جنگیدن با هم بردارید...زشته جلوی سوگند جان.....

من که لبخندی میزدم دستم رو گذاشتم روی دست پگاه و گفتم بزار راحت باشن...راستی چرا پرستو نیومد خیلی دلم می خواد کوچولوش رو ببینم!!

پروانه که از جاش بلند میشد گفت من الان میرم سراغ نازنازیه خاله و میارمش تا ببینی چه عسلیه ....و ازمون جدا شد....

چند دقیقه بعد به همراه پرستو و دخترش اومدن....چقدر این بچه ناز و خوردنی بود....تازه رفته بود توی 8 ماه و مثل ماه بود....

درحالیکه دستهای کوچولوش رو توی دستام ناز می کردم باهاش حرف میزدم که برام خنده ای خوشگل کرد...بوسیدمش و همین که میخواستم بدمش به پرستو دستهای یکی توی هوا گرفتش ازم....سبحان بود..

بِـدش به من ببینم این خانوم خوشگله رو و توی بغلش چند بار بالا پایینش انداخت که صدای خنده پردیسه بلند شد و سبحانم بیشتر خوشش اومد...

و همونجور که بچه به بغل ازمون فاصله می گرفت گفت:یه چند دقیقه ای این دخمل ناز نازی و قرض می گیرم تا به عمو امید هم نشونش بدم این عروسک و با نگاهی به چشمهای من و پرستو گفت با اجازه و با لبخندی رفت...

پرستو که انگار واسش عادی بود گفت:از دست این سبحان...این بچه اگه بیدار باشه همش تو بغل سبحانِ من موندم با این همه علاقه ای که به بچه داره باور کن ازدواج کنه یه کلکسیون از انواع بچه درست می کنه و با این حرفش همگی خندیدیم...

****

یکی دو ساعت بعد حامد شوهر پرستو هم به جمعمون اضافه شد و همگی برای خوردن ناهار اماده شدن...عمه در حالیکه بین من و بابا نشسته بود یه سره بشقابمون رو پر می کرد و بهمون می رسید... که صدای مهیار بلند شد و گفت عمه خانوم یکمم مارو تحویل بگیر که زن عمو خندید و گفت پسرم تو خودت به اندازه کافی خودت و تحویل میگیری وای به حال اینکه دیگه....

هنوزم خوشحالی زیادی توی چشمهای روشن عمه بود...حاج خانوم هم در گوش اقا بزرگ چیزهایی رو زمزمه می کرد و با لذت به جمع خانوادگیش و بچه هاش چشم دوخته بود....

بعد از ناهاری که خیلی هم خوشمزه بود و به لطف عمه ارزو زیادی از حد هر روز خورده بودیم به همراه پگاه و پروانه برای استراحت بلند شدیم و رفتیم به طبقه بالا...هنوز این قسمت عمارت بزرگ فتوحی رو ندیده بودم....

چقدر قشنگ بود...برای لحظه ای مات موندم..بیشتر چیزهای طبقه بالا به رنگ سفید و از جنس شیشه بود.....یه هارمونی خوشگلی ایجاد شده بود....


romangram.com | @romangram_com