#ما_عاشقیم_پارت_133

نصفه شبی زده بود به سرم ...براش نوشتم فکرات و کردی؟! و فرستادمش

چند دقیقه ای گذشت ولی جوابی نداد! به احتمال اینکه پیامم بهش نرسیده دوباره تکرار کردم و فرستادمش که این دفعه فوری جواب داد

" لازم نیست چندبار بفرستی همون بار اول رسید! اره فکرام و کردم دوس داری بدونی چیه!"

بعد از خوندن پیامش لبخندی نشست رو لبم میدونستم که الان یه چیز دیگه تحویلم میده

-اره فکرت چیه؟!

"فکرم اینه که بگیری بخوابی و یه کتک واسه خودت رزرو نکنی!فکر خوبیه مگه نه؟"

-باشه من رو پیشنهاد تو فکر می کنم و تو هم به پیشنهاد من و چندتا شکلک خنده واسش فرستادم بازم می تونستم چهره عصابنیش رو به راحتی تصور کنم!

***

فقط یه روز به نو شدن سال مونده بود و بازم بهار از راه می رسید.....حقوق و عیدی کارمندها رو به حسابشون واریز کرده بودم و خیالم از این بابت راحت بود!

داشتم تو مغازه ها میگشتم و به رسم هر سال برای خانواده و اقا بزرگ اینا یه عیدی کوچیک به رسم یادبود می خریدم که دوباره از جلوی مغازه ای که با مهیار و سوگند اومده بودیم رد شدم! بی اختیار مغزم فرمان استپ رو داد و پشت ویترین به تماشای لباسها وایسادم!

با لبخندی که از فکر چند دقیقه پیش تو ذهنم نشسته بود وارد مغازه شدم!

فروشنده اش که همون دختر جون بود فوری گفت:در خدمتم چیزی لازم دارین اقا؟

-بله بی زحمت همون لباسه که اون گوشه سمت چپ گذاشتین رو میخوام!


romangram.com | @romangram_com