#ما_عاشقیم_پارت_132
من که سری به نشونه مثبت تکون می دادم گفتم:خیلی وقته!ولی من پیگیرش نمیشدم تا اینکه امروز این تصمیم رو گرفتم پس شما هم موافقین؟
دکتر که یکم گیج میزد گفت:موافق؟ با چی موافقم؟
منکه تک خنده ای می کردم گفتم :با ردیابی کردن خط دیگه!
دکتر که به زور لبخندی می زد گفت:بله...بهترین راه همینه!
درحالیکه لبخندی می زدم بسته قرص رو تکونی دادم و گفتم:بابت قرص بازم ممنونم و ازش خداحافظی کردم و اومدم توی خونه!
در و که بستم زدم زیر خنده و به قرص توی دستم نگاه کردم!
چشماش داشت از تعجب میزد بیرون! عمرا اگه فکر میکرد که من ازش یه همچین سوالی بپرسم!ولی خب من!من بودم دیگه و همیشه از این سوالای غیر منتظره واسه همه داشتم!
حالا دیگه مزاحم من میشی اقای کرامت می دونم که از این به بعد دیگه نمی شی!الان که دوباره صداش رو شنیدم با خودم فکر کردم که چرا همون دفعه اول تشخیص ندادم اینه! از جلوی در رفتم کنار و رفتم سمت اتاق خواب!
از جام بلند شدم که مهیار فوری گفت:پس چرا داری میری هنوز فیلم که تموم نشده؟
داداش جان بیخیال من یکی بشو خستم خوابم میاد ...این و گفتم و از پله ها بالا رفتم!
ساعت از نیمه شب هم گذشته بود و هنوز خواب توی چشمام نیومده بود! یاد چهره عصبانیش که می افتادم خندم میگرفت....فکر کرده بود من اون لباس رو واسه مامان انتخاب کرده بودم..
نمیدونم چرا جدیدا علاقه پیدا کرده بودم به اذیت کردنش و بهم مزه می داد....تابحال با هیچ دختری اینجوری رفتار نکرده بودم و خودمم هنوز یکم برام غیر باور بود ولی نباید جلوش کم می اوردم و ....
نگاهم افتاد به گوشیم ! رفتم توی پوشه پیام هام!
romangram.com | @romangram_com