#ما_عاشقیم_پارت_131





نفسم رو با یه فوت دادم بیرون و زنگ رو فشردم! دوبار پشت سر هم!

در باز شد و کرامت با یه رکابی و شلوارک کوتاه اومد جلوی در....

با دیدن من کمی خودش رو کشید پشت در و گفت:خوبین خانوم فتوحی؟

سلام اقای دکتر...شرمنده مزاحم شدم خواستم ببینم قرص استامینوفن دارین؟

دکتر که لبخندی میزد گفت:یه چند لحظه صبر کنین فک کنم داشته باشم و با گفتن با اجازه از در فاصله گرفت و رفت تو!

شکم به یقین تبدیل شد!خودش بود....یعنی اون صدا صدای خودش بود و الان چقدر ریلکس باهام حرف میزد!مطمئن بودم که اشتباه نمیکنم و باید یه جوری حال این یکی رو هم میگرفتم تا این باشه دیگه مزاحم نشه! هر کاری هی راهی داره!اینم شد ابراز علاقه!

کمتر از یه دقیقه بعد دوباره کرامت با یه بسته قرص به دست برگشت...و درحالیکه لبخندی مُزین چهره اش کرده بود قرص رو گرفت سمتم و گفت: پیشنهاد می کنم زیاد از این قرص ها استفاده نکنین!اینا واقعا به بدن اسیب می رسونن!

من که تشکری ازش می کردم گفتم: میشه یه سوال خصوصی ازتون بپرسم دکتر؟

دکتر که به راحتی می شد تعجب رو توی چشمهاش خوند با کمی مکث گفت بله بفرمایید....

صدام رو کمی ارومتر از قبل کردم و گفتم شما اگه یه مزاحم داشته باشین چکار میکنین؟ اونم یه مزاحم تلفنی؟!

دکتر که قیافش بیشتر از قبل توی هم رفت با من و من گفت:خب...خب من که باشم اگه ببینم زیاد زنگ بزنه ردیابی میکنم خط رو ولی اگه نه که کلا جوابش رو نمیدم! و با یه حالتی گفت:حالا مگه یه همچین موردی واستون پیش اومده!


romangram.com | @romangram_com