#ما_عاشقیم_پارت_100
این بار هیچی نگفتم... و فقط سکوت کردم!
به گوشهام اعتماد نداشتم....صدای یه مرد بود که گفت الــو؟ الو..
-زهرمار و الو تو دیگه کی هستی که افتادی تو زندگیه من؟
سوگند خانوم اینقدر تند نرو....یه روز پشیمون میشی که الان داری باهام اینجوری حرف میزنی ها و بهتر ازم استقبال نگردی و زد زیر خنده...!
یه خنده اروم و مردونه....و البته گیرا!
نمیدونم چرا حس میکردم تن صداش برام عجیب اشناست و قبلا شنیدمش...
-من هیچوقت تو زندگیم از هیچی پشیمون نمیشم....شما هم اقای محترم لطف کن و دیگه مزاحم نشو...شنیدی مزاحــــــــم نشو! این بار دیگه به طور قانونی باهات برخورد می کنم...
مرد که انگار نه انگار من یان حرفها رو زده بودم گفت:ای جونم... مطمئن باش نمیزارم کار به اونجاها برسه!
من که از حرفهای دو پهلوش سر در نمی اوردم بیشتر عصبانی شدم!
دیگه دود داشت از کله ام بلند میشد...اصلا اسمم رو از کجا می دونست؟ این کی بود که صداش هم برام آشنا میزد!!!
عجب مرتیکه زبون نفهمی بود .من چی میگفتم و اون چی جواب می داد...
ببین اقای محترم من حرفم رو زدم و حالا خود دانید بازم دلت میخواد زنگ بزن و تلفن رو بدون اینکه بزارم بهم جوابی بده قطع کردم!
romangram.com | @romangram_com