#ما_پنج_نفر_پارت_87


-فعلا.

گوشیو قطع کردم اصلاحالم خوب نبود حس عجیبی داشتم به عکس بابام که روی دیواربود نگاه کردم ناخوداگاه اشک ازچشام جاری شد چقد دلم میخواست الان بابام پیشم بودهمینحور که گریه میکردم نگاهم به متن زیر عکس بابا افتاد وشروع کردم به خوندنش:

پدریعنی امید،پدریعنی آرامش،پدریعنی مهربانی،پدریعنی زیبایی،پدریعنی تکیه گاه،پدرم،تمام کلمات دنیاراهم که دروصف توبه کارببرم کم است!

پدرم توتنها امیدمن بودی وهستی وخواهی بود!

پدرم من تورادوست داشتم ودارم وخواهم داشت!

پدرم تومایه ی افتخارمن بودی وهستی وخواهی بود!

پدرم همه میگویند آغوش پدرامن است ومایه ی آرامش است ولی من نتوانستم آغوش پدرم رالمس کنم ؛دست نوازش پدرم رالمس کنم!

پدرم دلم هوای نگاه هایت راکرده! پدرم دلم هوای مهربانی هایت راکرده! پدرم دلم هوای شوخی هایت راکرده! پدرم دلم هوای وجودت راکرده!

پدرم تومن راتنها گذاشتی میان این همه دلتنگی وغم ، میان این همه رنج وسختی پدرم واقعانمیدانم چگونه بدون توحالم خوب است بدون توخوشحالم بدون تومیخندم وحتی بدون توزندگی میکنم .

به اینجا که رسیدن گریم به هق هق تبدیل شد.

باشنیدن صدای مامان به خودم اومدم.

_فاطمه ؟فاطمه؟ نیم ساعت دیگه طاهاوسحرمیرسن زودباش بیاپایین.

طاها وسحرخواهربرادرناتنی من بودن.


romangram.com | @romangram_com