#ما_پنج_نفر_پارت_75


یه آخ گفتم ودستمو گرفتم به سرم اخه شدت ضربه یکم زیادبود

آروم تو دلم گفتم الهی دستت بشکنه این چه وضع دربازکردنه اخه؟

-ای وای ببخشیدخانم نمیدونستم شماپشت درید

-عههه !این که صدای پارساست سرموبلندکردم وباخشم بهش نگاه کردم بادیدنم باتعجب گفت:عه ساراتویی حالت خوبه؟

سرت خیلی دردمیکنه؟بریم دکتر؟_توهمیشه اینجوری درو بازمیکنیی؟لبخندشیطونی زدوگفت:اوهوم

سفت زدم پس کلش که صدای تق پیچیدتواتاق.

دست خودم دردگرفت چه برسه به کله ی اون بدبخت چون که موهای پشت سرش کم بودوفقط روی سرش موگذاشته بودومدل آلمانی زده بودبرای همین چسبید (ای که چقدحال کردم)

-اینوزدم که یادبگیری دیگه درواینجوری بازنکنی

همون طورداشت مبهوت به من نگاه میکرد فک کنم هنوز موقعیت رودرک نکرده بود.

یهوصدای قهقهه آقای کیانی بلندشد من وپارسا داشتیم باتعجب نگاش میکردیم بعدکه حسابی خندیدگفت:دستت دردنکنه دخترم هرچی بهش می‌گفتم خرس گنده زشته درواینطوری بازمیکنی توگوشش نمیرفت که نمیرفت.

بعدبالبخندگفت:میدونستی اولین کسی هستی که روش دست بلندکردی ودوباره خندید.

پارساهم ازبهت درومدوگفت:الهی دستت بشکنه دختردست نیست که سنگه توچراانقددستت سنگینه دست من انقدسنگین نیست باباناسلامتی یه زنی گفتن مردی گفتن .

سعی کردم جلوی خندموبگیرم جدی باشم


romangram.com | @romangram_com