#ما_پنج_نفر_پارت_69


_سلام خانم های جوان

-به پسری که ماروخطاب گرفته بودنگاه کردیم.

من ومهسا هم زمان گفتیم سلام

-خیلی خوشحالم ازدیدنتون

لبخندی زدم وگفتم: همچنین.

معلوم بودپسر متشخصیه وبه قول ساراازاین جوجه تیغی هانیست.

مهسا:لعیامامان داره صدام میکنه وروبه پسره گفت ببخشیدورفت ومن واون پسرکه هنوزاسمشونمیدونستم چیه تنهاموندیم.

-من تازه ازامریکااومدم پسردایی امیرهستم افتخارآشنایی باچه کسی رودارم؟

-آقای مجددوست وهمچنین همکار پدرم هستند.

-افتخار یه دوررقص روبه این بنده ی حقیرمیدهیدبانو ؟

-ببخشیدشروین جان ولی ایشون قول رقص روبه من داده بودند مگه نه لعیا؟_چشام گردشد من کی به این قول رقص داده بودم که خودم خبرنداشتم بعدشم این چه زودپسر خاله شد اصلا اسم منو ازکجا میدونه؟

میخواستم جوابشوبدم که سریع دستمو کشیدو من روبه وسط برد




romangram.com | @romangram_com