#ما_پنج_نفر_پارت_56

ی چیز میگی دوباره اعتماد ب سقفش میره تو فضا

-دیگه دیگه چ خبر از موسسه

-هیچی بابا چون یهویی رفتیم مجیدی هم نمی دونست ما اومدیم برا همین اومده بود.

-اهان خب پس تا شما لباس عوض کنید دست هاتونو بشورین منم عذا رو میکشم!

_باشه.

به اتاقم رفتم و لباسامو با ی بلوز شلوار راحتی نارنجی عوض کردم ب طرف دستشویی رفتم از دستشویی ک اومدم بیرون زهرام از اتاقش اومد بیرون

-سلام

-سلام،خوبی !؟

چ خبر ابجی!؟

-هیچی سلامتی ..

باهم ب سمت اشپز خونه رفتیم و دور میز نشستیم واقعا سارا گل کاشته بود برنج ومرغش حرف نداشت رو ب سارا گفتم:خب دیگ فرزندم ب تو میگن ی کت بانو باید شووورت بدم.

زهرا:ب کس کسونش نمیدم ب کسی نشون نمیدم .

ساغر:پیششش کی میاد اینو بگیره فاطمه:دلتممم بخواد .

سارا با عشوه خرکی گف من من قصد ازدواج ندارم میخوام ادامه تحصیل بدم زهرا:اوووق حالم بهم خورد! فاطمه:عهههه زهراااا حالمونو بهم زدی سارا گف:دلتون بخواد دختر ب این گلی، ماهی ، خوشگلی،جیگری ،خوبی ،

romangram.com | @romangram_com