#ما_پنج_نفر_پارت_25
چون که دویده بودم تشنم شد رو به بچهها گفتم:
بچهها من می رم وسایلمو ازکلاس بیارم بعدشم میرم آبسرد کن تا شما برین پایین یه هوایی بخورین من اومدم.
ساغی:باش برو فقط زود بیا!
رفتم توی کلاس و کیفمو برداشتم و بعد به طرف آب سرد کن رفتم شیر آب را باز کردم و طبق عادتم شیررو شستم و سرم را بردم پایین و شیر رو توی دهنم کردم وهمین که یه قلوپ خوردم....
_ ازخانم متشخص و معروفی مثل شما واقعا بعیده با این وضع آب بخورید۰
با این حرف پسره آب پرید تو گلوم و من هم که تنگی نفس داشتم باعث شد که سرفه های خیلی وحشتناکی بکنم داشتم خفه می شدم و مطمئن بودم که الان صورتم کاملا کبود شده همین طور پشت سر هم داشتم سرفه می کردم اون پسره هم مثل اسکلا وایساده بود ومن را نگاه می کرد .
به خودش اومد وبا هول گفت: ای وای خانم سعادتی حالتون خوبه؟
ای خدا عجب غلطی کردم این حرفو زدم۰
اشکم در اومده بود و برای ذره ای هوا دهنم را باز و بسته می کردم از صدای پای کسی فهمیدم که یکی دیگه اومد با دیدن من گفت:خا...خانم سعادتی
بعد که فهمید چی شده اومد طرفم و یه سیلی محکم زد تو گوشم با شوکی که بهم وارد شد راه نفسم باز شد تند تند نفس می کشیدم به ناجیم نگاه کردم.
عهههههه این که استاد کیانی خودمونه واقعا مثل فرشته نجات بود اگه نمی یومد من مطمئنا خفه می شدم اون پسرک احمق هم که تو هپروت بود و نمی دونست چی کار کنه!
حالم کمی بهتر شده بود کیانی گفت:حالتون خوبه؟
بهش نگاه کردم
romangram.com | @romangram_com