#ما_پنج_نفر_پارت_2
باشه الان میام خدمتتون!
وبعدروبه ماگفت: بچه هابمونید زود میام.
گفتم:باشه آبجی برومنتظریم ورفتن. ساغرباتعجب گفت:بچه هاشما ازکارهای سهرابی تعجب نکردید؟
زهرا:آره من که خیلی تعجب کردم.
لعیا:عرفان سهرابی بااین همه خجالتی بودنش من موندم چطوری جرئت کرده فاطی روصداکرده؟
گفتم:
پس واجب شد ببینیم که چیکارش داشته که فاطی رو تنها خواسته!
لعیا بالحن طنزی دستش رو آروم زد به گونش و گفت:
هیییین!!بچه ها!!!نکنه فاطی و بدزده و بعد بکشتش بعد تیکه تیکش کنه؟
جواب خانوادش و چی بدیم؟
_آخه اسکل روانی کدوم دزدی و دیدی محترمانه بیاد درخواست بده؟
بعدشم اصن به سهرابی میاد همچین کاری کنه؟
اون بخواد با یه دختر حرف بزنه صدبار سرخ وسفید میشه اونوقت میاد دختردزدی اونم تو روز روشن؟
_سارا خانوم از قدیم و ندیم گفتن از آن نترس که های و هوی دارد ازآن بترس که سر به توی دارد.
romangram.com | @romangram_com