#لرد_سوداگران_پارت_89

_ممنون

بشدت همه شوکه بودن از رفتار سرد من ولی پرهام سریع اوضاع رو ماست مالی کرد

پرهام :میبخشید دوستان مرداس بخاطر عملی که انجام دادن هنوز یکم بی حاله

همسر سرتیپ نامه ای رو بهم داد شبیه وصیت بود شناسنامه خودم و پرهام دادم به اقای رستمی

همه منتظر به وندا خیره بودن ویدا دستاش و بهم دیگه فشار میداد

وندا:منو خواهرم شرطایی داریم

پوزخند تلخی گوشه لبم نشست ،قانون هه هیچ قانونی نمیتونه منو محدود کنه

وندا:میخام که درج بشن این شروط و خودمم مینویسمشون اقایون هم مایل بودن امضا میکنن

اقای رستمی دفترش و جلوی وندا و ویدا گذاشت .جفتشون شرایطشون و نوشتن ،دفتر و جلوی من گذاشتن که بخونم

هه شروط انقدر اراجیف بود که زحمت خوندنشم به خودم ندادم و امضا کردم ،وندا پوزخند تمسخر امیزی زد هه با لبخند بهش نگاه کردم واقعا یه آدمکش رو از قانون میترسونی دختر بچه هه

پرهام هم امضا کرد و منتظر شدیم اقای رستمی به ادامه کاراش برسه

حواسم نبود که چی میگفت ولی کلمه بله رو که از دهن ویدا شنیدم کمی خودم رو جمع کردم. کلماتش پشت هم ردیف میشد ولی من فقط عرق سردی رو بدنم مینشست و نمیتونستم خوب گوش بدم

با حرکت دست پرهام رو دستم حواسم جمع شد که همه به من خیرن

_بله

بعد کلی تبریک و دادن شیرینی به دوستان، اقای رستمی تشریف بردن و بقیه برای صرف شام موندن پرهام تصمیم گرفت از بیرون غذا بگیره

محمود: مرداس خونه رو عوض میکنی؟

_نه چطور؟

romangram.com | @romangram_com